تو چرا می جنگی؟
پسرم می پرسد:
من تفنگم در مشت
کوله بارم بر پشت
بند پوتینم را محکم می بندم
مادرم
آب و آینه و قرآن در دست
روشنی در دل من می بارد
پسرم بار دگر می پرسد:
تو چرا می جنگی؟
با تمام دل خود می گویم:
تا چراغ از تو نگیرد دشمن
شعر نیمایی از محمدرضا عبدالملکیان از مجموعه شعری ریشه در ابر
نویسنده : علی فریدی » ساعت 12:4 عصر روز یکشنبه 90 تیر 19