میخواهم بگویم فقر همه جا سر میکشد فقر ، گرسنگی نیست فقر ، عریانی هم نیست فقر ، گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان میکند فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست طلا و غذا نیست فقر ، ذهن ها را مبتلا میکند فقر ، بشکه های نفت را در عربستان ، تا ته سر میکشد فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه های برگشتی را خرد میکند فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود فقر ، همه جا سر میکشد فقر ، شب را " بی غذا " سر کردن نیست .. فقر ، روز را " بی اندیشه" سر کردن است ...
نویسنده : علی فریدی » ساعت 6:24 عصر روز پنج شنبه 91 بهمن 19