سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اگر کسی در حالت سکته قرار گرفت قبل از حمل به بیمارستان، با سوزنی تمیز سر 10 انگشت او را زخمی کنید تا دو قطره خون بیاید و از لخته در مغز جلوگیری شود  . 
 
 
 
توصیه های یک پروفسور چینی:

متحیر کننده است. توصیه های بسیار خوبی  هستند . چند دقیقه صرف مطالعه آن بکنید هرگز تصور نمی کنید که ممکن است زندگی یک نفر بستگی به شما داشته باشد.
پدر من بر اثر سکته فلج شد و سپس مرد. کاش من چیزی در باره این نوع کمک های اولیه می دانستم . هنگامی که  حمله صورت می گیرد مویرگها به تدریج در مغز پاره می شوند.
هنگامی که سکته اتفاق می افتد، آرامش خود را حفظ کنید. مهم نیست قربانی کجاست . او را حرکت ندهید چون مویرگهایش پاره خواهند شد. برای جلوگیری از سقوط قربانی ، کمکش کنید تا بنشیند 
 
1-      سوزن یا سنجاق را روی آتش استریل کنید بعد  با آن سر هر 10  انگشت مریض را خراش دهید.
2-     این طب سوزنی نیست فقط یک خراش یک میلی متری است روی سر انگشتان.
3-     خراش بدهید تا خون خارج شود.
4-     اگر خون خارج نشد، با انگشت خودتان سر انگشت مریض را فشار دهید.
5-     وقتی  از هر 10 انگشت خون خارج شد چند دقیقه صبر کنید تا بیمار هشیاری خود را باز یابد.
6-     اگر دهان قربانی کج شد لاله گوشهایش را آنقدر بکشید تا سرخ شوند.
7-     بعد هر لاله گوش را دو بار بخراشید تا از هر کدام دو قطره خون خارج شود.
بعد از چند دقیقه  قربانی باید هشیاری خود را بدست بیاورد.  منتظر بمانید تا بیمار دوباره وضعیت طبیعی خود را بدون هر گونه علامت غیر عادی به دست بیاورد.  سپس  او را به بیمارستان برسانید.   حرکت سریع آمبولانس در راه بیمارستان و افتادن در دست اندازها با عث پارگی مویرگها می شود.
من در باره نجات زندگی با حجامت از یک دکتر سنتی چینی به نام "ها بو تینگ" که در سون جیوک زندگی می کند آموختم.  به علاوه من در این زمینه تجربه عملی دارم. پس می توانم بگویم که این روش صد در صد موثر است.
در سال 1979 من در کالج "فور گاپ " در " تای چونگ" تدریس می کردم . یک روز بعد از ظهر مشغول تدریس بودم که ناگهان یک معلم دیگر نفس نفس زنان وارد کلاس شد و گفت : " خانم لیو عجله کن بیا ،  سوپروایزر  ما سکته کرده است."  من فورا به طبقه سوم رفتم  و دیدم آقای "چن فو تی ین"  سوپروایزر ما همه علائم سکته را دارد: رنگ پریدگی،  اختلال در تکلم  و کج شدن دهان.
فوراً ا ز یکی از  دانشجویان خواستم تا از داروخانه بیرون مدرسه یک سرنگ بخرد تا با آن سر انگشتان آقای چن را خراش بدهم.  وقتی ازهمه ده انگشتش قطرات خون ( اندازه یک نخود) خارج شد،  رنگ به چهره آقای چن  و روح به چشمانش بازگشت . ولی دهانش هنوز کج مانده بود. پس گوشهایش را کشیدم تا پر ا ز خون شدند وقتی کاملا سرخ شدند،  لاله گوش راستش را دو بارخراش دادم تا دو قطره خون خارج شود. وقتی از هرلاله گوشش دو قطره خون خارج شد ، یک معجزه رخ داد. در عرض 3-5 دقیقه شکل دهانش به حالت طبیعی خود برگشت و تکلمش هم روان و واضح شد.  او را گذاشتیم تا یک مدت استراحت کند و یک فنجان چای داغ هم دادیم بعد کمکش کردیم تا از پله ها پایین برود.  او را به بیمارستان "ویوا" رساندیم.  یک شب در بیمارستان بستری شد و روز بعد  برای تدریس به مدرسه بازگشت . همه چیز به حالت  نرمال در آمد.
به طور معمول قربانیان سکته از پارگی جبران ناپذیر مویرگها در راه بیمارستان رنج می برند. در نتیجه این گونه بیماران هرگز بهبود نمی یابند . 
بنابراین ، سکته دومین علت مرگ است. اگر کسی خوش شانس باشد، زنده می ماند ولی ممکن است تا آخر عمر فلج بماند.  این  اتفاق وحشتناکی است که در زندگی می تواند رخ دهد.
اگر همه ما این روش را به خاطر داشته باشیم و به سرعت پروسه  نجات زندگی را شروع کنیم قربانیان دوباره احیا شده و صد در صد حالت عادی خود را به دست خواهند آورد.

اگر ممکن است لطفاٌ این متن را پس از مطالعه به دیگران فوروارد کنید .  شاید به نجات زندگی یک نفر کمک کند.
__._,_.___


نویسنده : علی فریدی » ساعت 5:45 عصر روز جمعه 91 بهمن 20


یاهو
اوپیوسته میگفت:
((حقیقت این است که هرچه بگوییم خسته شده ایم وبریده ایم اسلام دست ازسر مابرنمیدارد.ماباید بمانیم وکاری راکه میخواهیم انجام بدهیم.
همیشه باید مشغول یک مطلب باشیم وآن(( عشق )) است.اگرعاشقانه باکار پیش بیایی به طورقطع بریدن وعمل زدگی وخستگی برایت مفهومی پیدا نمی کند.))
شهید حاج ابراهیم همت
 
عاشق باشیم ،عاشق بمانیم وعاشقانه بمیریم


نویسنده : علی فریدی » ساعت 5:43 عصر روز جمعه 91 بهمن 20


شیطان ونمازگزار                                                              
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد! او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند. مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند. مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان در ادامه توضیح می دهد: ((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید. بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.
داستان: کار خیری را که قصد دارید انجام دهید به تعویق نیاندازید. زیرا هرگز نمی دانید چقدر اجر و پاداش ممکن است ازمواجه با سختی های در حین تلاش به انجام کار خیر دریافت کنید. پارسائی شما می تواند خانواده و قوم تان را بطور کلی نجات بخشد. این کار را انجام دهید و پیروزی خدا را ببینید.



نویسنده : علی فریدی » ساعت 5:42 عصر روز جمعه 91 بهمن 20


وقتی دانه های اسپند را روی آتش گذاشته و دردل آتش قرار می دهند بالا
رفته و عطر و خاصیت آن ها آشکارا می شود و میکروب ها وویروس ها را
کنار زده و فضا را هم ضد عفونی می کند .
انسان ها هم همینطورند ، یعنی اگر پا روی نفس و نفسانیت خود که شبیه
آتش است بگذارند بالا رفته و اوج گرفته و عروج می کنند و خاصیت شان هم
آشکار می شود و میکروب ها و ویروس های گناه و معصیت را هم کنار می زنند .
و این کار البته درد دارد ، اما دردی که نتیجه زاست .
به همین خاطر امام رحمه الله علیه می فرمود :
درد خواهم دوا نمی خواهم
یعنی من همیشه به دنبال این نوع دردم .
و کسی که از این دست دردها را نداشته باشد به هیچ دردی نمی خورد ،
 و به قول سعدی : عدمش به ز وجود


نویسنده : علی فریدی » ساعت 5:40 عصر روز جمعه 91 بهمن 20


*دفترچه ای با رنگ آبی*

 

رسول خدا (ص) فرمودند : حاسِبُوا اَنْفُسَکُم قَبْلَ اَنْ تُحاسَبُوا وَ زِنُوها قَبْلَ اَنْ تُوزَنُوا وَ تَجَهَّزُوا لِلْعَرْضِ الاَکْبَرِ.
پیش از آنکه به حسابتان برسند، خود را ارزیابی کنید و در میزان قرار دهید و برای حسابرسی بزرگ‌تری آماده شوید.پیامبر می‌داند که شیطان و نفس وسوسه‌گر از یک سو و عوامل و آسیب‌های آشکار و نهان از سوی دیگر، مؤمن را به وادی غفلت می‌کشاند و از اندیشیدن در فرجام خویش بازمی‌دارد. از این رو چون فرماندهی دلسوز و هشیار آماده باش می‌دهد " تجهّزوا ".
مسلمان در همة عمر و در همة عرصه‌های زندگی باید آماده باشد و به سود و زیان خویش رسیدگی کند تا ورشکسته نشود. این کار از ایمان و زیرکی مؤمن سرچشمه می‌گیرد و دست‌کم باید در شبانه‌روز یک بار انجام شود.
امام صادق‏ به عبدالله پسر جندب فرمود:‏ ای پسر جندب! بر هر مسلمانی که ما را می‌شناسد لازم است که در هر شب و روز، عملش را بر خود عرضه کند و حسابگر خویش باشد؛ پس اگر عمل خوبی یافت بر آن بیفزاید و اگر عمل بدی یافت از آن استغفار نماید تا در رستاخیر خوار نگردد.
در این حدیث شریف به دو نکتة اساسی تصریح شده است: نخست اینکه ضرورت محاسبه بر اساس شناخت اهل بیت(ع) است. دوم اینکه غفلت از خود ارزیابی، فرجامی بس خطرناک دارد و آن، خواری و زبونی در رستاخیز است.
شهیدان گرانقدر راه خدا بر این نکته آگاهی کامل داشتند. سردار شهید حسین قجه ‌ای هر روز کارهای خود را بررسی می‌کرد و از نفس خویش حساب می‌کشید. به محض اینکه بحثی پیش می‌آمد فوراً آن را داخل دفترچه آبی رنگش می‌نوشت و شب آنها را بررسی می‌کرد و در روزهای بعد سعی می‌کرد میزان حسناتش را بالا ببرد.
مروری بر دفترچه زیبای این شهید خالی از لطف نیست:‏
ـ چهارشنبه ، نماز بدون وقت : ظهر چون سرپرست نگهبانی بودم نتوانستم سر وقت نماز بخوانم.
ـ دوشنبه : با مادرم ... ناراحتی کردم و بعد از یکی دو ساعت معذرت خواستم و با برادرم هم تند صحبت کردم. باید سعی کنم تکرار نشود.                                                                          
ـ شنبه : به هیچ وجه کار فکری پیش نیا مد و دلیل آن این است که نظم ، در کارم نبود.‏
ـ پنج‌شنبه : بیهوده ‌گویی: طی روز چند مورد تقریباً سخنان کوتاه و بیهوده‌ای به زبان آوردم.
ـ شنبه : امروز ورزش نکردم ، دلیلش هم تنبلی است!
 به راستی اگر دفتر دل ما نیز همانند دفتر این شهید به حسابرسی نفس بپردازد جایی برای غفلت باقی خواهد ماند؟! می‌توان گفت، خود ارزیابی از ویژگی‌های خواص شیعه و نزدیکان به اهل بیت ‏ است؛ چنان‌که امام موسی بن جعفر(ع) به هشام بن حکم فرمود:
 لَیْسَ مِنََّا مَنْ لَمْ یُحََاسِبْ نَفْسَهُ فیِِ کُلِّ یَوْمٍ.
 از [خاصان] ما نیست کسی که روزانه به حساب خود رسیدگی نکند


نویسنده : علی فریدی » ساعت 5:39 عصر روز جمعه 91 بهمن 20


جمعیت زیادی دور حضرت علی حلقه زده بودند. مرد وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید: -یا علی! سؤالی دارم.

علم بهتر است یا ثروت؟

علی در پاسخ گفت: علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد. مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد.

در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همان‌طور که ایستاده بود بلافاصله پرسید : یا اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟ امام در پاسخ آن مرد گفت: بپرس! مرد که آخر:جمعیت ایستاده بود پرسید: علم بهتر است یا ثروت؟

علی فرمود: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.

نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا که ایستاده بود نشست.

در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد و امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!

هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش می‌نشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید: -یا علی! علم بهتر است یاثروت؟

-حضرت‌علی در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می‌شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده می‌شود.

نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد.

حضرت‌ علی در پاسخ به او فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند.

با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه ‌کردند. یکی از میان جمعیت گفت: حتماً این هم می‌خواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟

امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد.

مرد ساکت شد. همهمه‌ای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را می‌پرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت‌ علی و گاهی به تازه‌واردها دوخته می‌شد. در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت ‌علی وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، پرسید: -یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟

امام دستش را به علامت سکوت بالا برد و فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.

مرد آرام از جا برخاست و کنار دوستانش نشست؛ آن‌گاه آهسته رو به دوستانش کرد و گفت: بیهوده نبود که پیامبر فرمود: من شهر علم هستم و علی هم درِ آن! هرچه از او بپرسیم، جوابی در آستین دارد، بهتر است تا بیش از این مضحکة مردم نشده‌ایم، به دیگران بگوییم، نیایند!

مردی که کنار دستش نشسته بود، گفت: از کجا معلوم! شاید این چندتای باقیمانده را نتواند پاسخ دهد، آن‌وقت در میان مردم رسوا می‌شود و ما به مقصود خود می‌رسیم! مردی که آن طرف‌تر نشسته بود، گفت: اگر پاسخ دهد چه؟ حتماً آن‌وقت این ما هستیم که رسوای مردم شده‌ایم! مرد با همان آرامش قلبی گفت: دوستان چه شده است، به این زودی جا زدید! مگر قرارمان یادتان رفته؟ ما باید خلاف گفته‌های پیامبر را به مردم ثابت کنیم.

در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید، که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش می‌ماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.

سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمی‌گفت. همه از پاسخ‌‌های امام شگفت‌زده شده بودند که… نهمین نفر وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: -یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟

امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می‌کند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌شود.

نگاه‌های متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمین نفر را می‌کشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به روبه‌رو چشم دوخت. مردم که فکر نمی‌کردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید: یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟

نگاه‌های متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای علی مردم به خود آمدند: علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی می‌کنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع‌اند.

فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. سؤال کنندگان، آرام و بی‌صدا از میان جمعیت برخاستند.

هنگامی‌که آنان مسجد را ترک می‌کردند، صدای امام را شنیدند که می‌گفت: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من می‌پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم.


نویسنده : علی فریدی » ساعت 5:37 عصر روز جمعه 91 بهمن 20


آیا استخوان های پدر ، ناز دختر را می خرد ؟!

اگر نازی کند دختر، خریدارش پدر باشد!
دردِ دل نامه ی، سمیه سجودی با استخوان های پدر
پدر جان! یادت هست از کربلا می پرسیدم و تو از داستان کربلا برایم می گفتی!!
یادم هست داستان سکینه را گفتی و ذوالجناح را، از سکینه گفتی و آمدنش تا قتلگاه پدر! گفتی که به قتلگاه آمد؛ شمشیرها را کنار زد و دنبال پدر بود...

 


نویسنده : علی فریدی » ساعت 5:35 عصر روز جمعه 91 بهمن 20



خاطراتی از شهید علی اکبر آویش

بسیار بسییارزیباست ...
حتما بخوانید.تاببینید چه دسته گلهایی را ازدست داده ایم


نویسنده : علی فریدی » ساعت 5:34 عصر روز جمعه 91 بهمن 20



بخوانید وخودتان مقایسه کنید...

 



نویسنده : علی فریدی » ساعت 5:33 عصر روز جمعه 91 بهمن 20


همین امور ساده و آشکار مثل نماز، بعضی را بر سماوات می‌رساند، و برای عده‌ای هیچ خبری نیست! برای بعضی اعلی علّیّین است، و برای بعضی هیچ معلوم نیست که آیا این معجون، شور است و یا شیرین! اگر بخواهید نمازتان اصلاح شود، آن، مستلزم اصلاح ظاهر و باطن و دوری از منکرات ظاهریّه و باطنیّه است و از راههای اصلاح نماز، توسل جدی در حال شروع به نماز به حضرت ولی عصر (عج) است. احساس لذت در نماز، یک سری مقدمات خارج از نماز دارد، و یک سری مقدمات در خود نماز. آن چه پیش از نماز و در خارج از نماز باید مورد ملاحظه باشد و عمل شود این است که: انسان گناه نکند و قلب را سیاه و دل را تیره نکند. و معصیت، روح را مکدّر می کند و نورانیّت دل را می برد. و در هنگام خود نماز نیز انسان باید زنجیر و سیمی دور خود بکشد تا غیر خدا داخل نشود یعنی فکرش را از غیر خدا منصرف کند. اگر بخواهید در نماز، تمام اذکار را درک کنید و بفهمید، و آن نور را درک کنید و ببینید تا با آن نور حرکت کنید، با شرایط حضور قلب، اعمالتان را انجام بدهید؛ در پاداش چه خواهند کرد، به ما مربوط نیست! یکی از عوامل حضور قلب این است که: در تمام بیست و چهار ساعت، باید حواس (باصره، سامعه و...) خود را کنترل کنیم؛ زیرا برای تحصیل حضور قلب، باید مقدماتی را فراهم کرد! باید در طول روز، گوش، چشم و هم چنین سایر اعضا و جوارح خود را کنترل کنیم! ایت الله بهجت



نویسنده : علی فریدی » ساعت 5:32 عصر روز جمعه 91 بهمن 20


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >